عکس پروفایلشو که دیدم، گفتم: "با طوطی گروه دونفره زدی؟"

گفت: "نه بابا، من خیلی وقته با خودم گروه یه نفره زدم. رفته بودیم خونه شون."

گفتم: "آهان!"

گفت: "دوری هم نبود. خیلی حس بدی داشتم از رفتنم. از اینکه این جوری از هم پاشیدیم."

گفتم: "آره، می دونم. چه می شه کرد؟"

هیچ وقت از موقعیتای این طوری خوشم نیومده. کی خوشش میاد؟ این که بین دو گروه از دوستات قرار بگیری و ندونی چی کار کنی.

یه زنگ پیش ملی و طوطی و هانی لمون، یه زنگ پیش دوری. نمی دونم تا کی این جوری می شه ادامه داد.

+تابستون ناجووور باهام لج کرده. همه ش تقصیر خانوم میم بود. شایدم تقصیر خودم بود که داشتم سر کلاسش جغرافی می خوندم. گفت: "داری چی کار می کنی سولویگ؟" گفتم: "دارم کتاب می خونم خانم." گفت: "رمان؟" گفتم: "نه خانوم، درسیه." گفت: "چه درسی؟" دلم نمی خواست بچه های کلاس قضیه المپیاد رو بدونن. ولی خب نمی خواستم هم به خاطر همچین قضیه ناچیز و بیخودی دروغ بگم. گفتم: "جغرافیه خانوم." گفت: "سر کلاس علوم فنون داری جغرافی می خونی؟ برای چی؟" تابستون گفت: "می خواد المپیاد شرکت کنه خانوم." نمی دونست احتمالا، وقتی گفتم جغرافی یادش اومد. چون خودشم اول ثبت نام کرده بود، اما بعد انصراف داد. خانوم میم گفت: "عجب! می دونی نمره امتحانت چند شده؟!" ترسیدم. گفتم: "نه خانوم، نمی دونم. بد شده؟ خیلی؟" گفت: "تا بد رو چی بدونی. در حد سیزده چهارده، شونزده هیفده." یه نفر نمکدونم پرید گفت: "خانوم بد برای این نوزده و هفتاد و پنجه!" می خواستم برگردم یه لبخند بهش بزنم بگم دهنت رو ببند عزیزم. بعد خانوم میم گفت که شوخی کرده و هنوز برگه ها رو صحیح نکرده اصلا.

حالا امروز این تابستون افتاده بود دنبالم که منو بزنه. منم جیغ و فرار از این کلاس به اون کلاس. موفق نشد، در رفتم. تو کلاس با یکی دیگه از دوستان عزیز همکلاسی، تصمیم گرفتن که از پنجره پرتم کنن بیرون. بذار به این دوست عزیز بگیم آنتونت. آره، همین آنتونت برگشت گفت: "تابستون، نمی خواد بزنیمش و اینا. پیکسلش رو بکن بنداز دور، اون اسکلته. خیلیی روش حساسه." دیگه واقعا جیغ زدم که: "نهههه، دست بهش بزنین تیکه پاره تون می کنم! دست نزن بهش مسخره بیشعور!" آنتونت گفت: "چیه مگه؟ کی بت داده تش؟" چشمامو گردوندم. یه بار دیگه از این حرفا بشنوم می ذارمش تو خونه که دست این اوباش دیوانه نیفته.

زنگ تفریح با هانی لمون بودیم که تابستون از کنارمون رد شد. یه اشاره کردم بهش، گفتم: "می خواست منو بزنه." گفت: "می خواست بزنه؟ تابستووون! با دوست من کاری نداشته باش!!" بعد دعوا شد.

+زنگ که خورد تو حیاط بودیم. هانی لمون گفت: "هر هفتمی، یک هودی!"

گفتم: "اشتباه نکن. هر هفتمی، یک ماکان بند!"

طوطی خندید. "آفرین!"

همه مدرسه‌ها شبیه همند

انشا

مثلا دارم دو تیکه می شم

شاید اونا هم دروغ می‌گن، مثل من، مثل تو...

گفتم ,یه ,نمی ,خانوم ,رو ,کلاس ,خانوم میم ,گفت می ,هانی لمون ,می شه ,از این

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

یور دانلود صبح پرنده زیبا تلگرافر مطالب اینترنتی معرفی بهترین های وب ایران خلاصه کتاب روانشناسی و آموزش کودکان با نیازهای ویژه دانلود کده موتوربان دست‌نوشته‌های دو دوست